خطای محاسبه در ژئوپلیتیک شرقی ایران
خطای محاسبه در ژئوپلیتیک شرقی ایران
محمد پور خوش سعادت
در هندسه ژئوپلیتیک جمهوری اسلامی ایران، شرق کشور همواره نقطهای استراتژیک و در عین حال شکننده به شمار آمده است. جایگاه افغانستان ـ بهعنوان همسایهای تاریخی با اشتراکات تمدنی، زبانی و مذهبی ـ همواره در معادلات امنیت ملی و سیاست خارجی ایران نقشآفرین بوده است. اما تحولات پس از فروپاشی دولت جمهوری در کابل و بهقدرترسیدن طالبان، صحنه سیاست منطقهای را دستخوش دگرگونیهای ژرف کرد؛ تحولی که بخشی از نهادهای تصمیمگیر در داخل، با تکیه بر ملاحظات امنیتمحور و رویکردهای کوتاهمدت، در تحلیل و مواجهه با آن دچار خطای محاسبه شدند.
واقعگرایی دیپلماتیک اقتضا دارد که قدرتهای منطقهای، از جمله جمهوری اسلامی ایران، در برابر تحولات ساختارشکنانه از جمله سقوط دولت پیشین افغانستان، با نگاه چندبعدی، نه صرفاً امنیتگرا، واکنش نشان دهند. با این حال، بخشی از دستگاههای امنیتی در تهران، در همان نخستین روزهای سلطه طالبان بر کابل، آن را فرصتی راهبردی برای ایران پنداشتند و تلاش کردند از طریق تعامل تاکتیکی با این گروه، خلأ ناشی از خروج آمریکا را به نفع تهران پر کنند.
اما زمان، داور صادقی است. اکنون، پس از گذشت بیش از سه سال، شواهد میدانی و تحولات امنیتی منطقهای ـ بهویژه در جریان جنگ ۱۲ روزه اخیر اسرائیل علیه ایران و شبکههای وابستهاش ـ نشان میدهد که شماری از عناصر طالبان، یا مرتبط با آنان، به ابزار نفوذ و بهرهبرداری سازمانهای اطلاعاتی بیگانه چون موساد و RAW بدل شدهاند. اینک روشنتر از همیشه است که نهادینهسازی اعتماد راهبردی به گروهی که فاقد انسجام نهادی، مشروعیت مردمی و پایبندی به معاهدات بینالمللی است، بازی با حاصلضرب صفر بوده است.
از منظر تاریخی، جمهوری اسلامی ایران همواره تلاش کرده است با همسایگان خود، فارغ از ماهیت ایدئولوژیک یا ساختار حکومتی آنها، روابطی بر پایه منافع مشترک و احترام متقابل برقرار کند. اما طالبان، در موارد متعدد، نهتنها به این قواعد پایبند نبودهاند، بلکه آشکارا رویکردهایی ضدایرانی را در پیش گرفتهاند.
رفتار تحقیرآمیز طالبان در موضوع حقابه هیرمند و بیاعتنایی آنها به توافقات تاریخی آبی، پیام روشنی به تهران بود: ادبیات تهدید، انکار و لجاجت، جایگزین منطق مذاکره شده است.
در سطح میدانی نیز، توهین به زائران ایرانی، محدودیت برای شیعیان هزاره، تعطیلی مراکز فرهنگی نزدیک به ایران، و حتی اقدامات ایذایی در امتداد مرزهای شرقی، گواه آن است که این گروه نهتنها در مدار دوستی حرکت نمیکند، بلکه در مواردی بهطور سیستماتیک، منافع ملی ایران را هدف قرار داده است.
یاست خارجی باید با معیار منافع ملی و واقعیات ژرف ساختاری سنجیده شود، نه صرفاً نشانههای ظاهری. دولت پیشین افغانستان، علیرغم نزدیکی به ایالات متحده، در حوزههایی چون مدیریت آب، مهار داعش، همکاری مرزی و رواداری نسبت به اقلیتها، با ایران تعاملپذیرتر بود و امکان اعمال نفوذ هوشمندانه برای تهران فراهم بود.
طالبان اما نهتنها فاقد این ظرفیتاند، بلکه با حذف فیزیکی یا حاشیهراندن نیروهای مستقل، نهادهای مدنی و گروههای قومی، افغانستان را به لبهی یک بحران درونساختاری سوق دادهاند؛ بحرانی که نه به موازنه منطقهای کمک میکند و نه امنیت ایران را تضمین مینماید.
آنچه امروز بیش از هر زمان دیگر ضروری مینماید، بازتعریف راهبرد جمهوری اسلامی در قبال افغانستان و شرق کشور است. ایران باید از سیاست همکاری یکجانبه با طالبان فاصله گرفته و بهسوی دیپلماسی چندلایه و چندبازیگره حرکت کند. تقویت ارتباط با رهبران محلی، نخبگان مذهبی و قومی، جامعه مدنی و دانشگاهی افغانستان، و تسهیل گفتوگوهای بینالافغانی، میتواند جایگاه ایران را از بازیگری منفعل به معمار توازن در منطقه شرق ارتقا دهد.
امروز، پس از تجربههای تلخ میدان، دیگر جایی برای توجیه اعتماد بدون ضمانت به طالبان وجود ندارد. امنیت ایران، نه در گرو مماشات با بازیگرانی غیرقابل پیشبینی، بلکه در سایه تدبیر، بازتعریف سیاست همسایگی، و احیای نقش تاریخی ایران بهعنوان قدرتی تمدنی و موازنهساز در منطقه محقق خواهد شد.
http://foumani.ir/post/120