گیلان، قربانی خاموش مهاجرت بیبرنامه
گیلان، قربانی خاموش مهاجرت بیبرنامه
محمد پورخوشسعادت
گیلان، این نگین سبز شمال ایران، روزگاری نهچندان دور، نمونهای درخشان از توازن میان طبیعت، معیشت و فرهنگ بود؛ سرزمینی که همزیستی انسان و طبیعت در آن، الگویی بومی از توسعه پایدار را رقم زده بود.
اما امروز، این توازن تاریخی در سایه غفلت نهادهای سیاستگذار و فقدان نگاه آمایشی در برنامهریزی ملی، بهشدت آسیب دیده و در معرض فروپاشی است. در یک دهه گذشته، گیلان بهتدریج و بیسروصدا، به یکی از مقاصد اصلی مهاجرت داخلی بدل شده است؛ مهاجرتی که عمدتاً از مناطق خشکسالیزده فلات مرکزی صورت گرفته و بازتابی از بحرانهای اقلیمی، فشارهای اقتصادی و ناکارآمدی سیاستهای توسعه سرزمینی است. این مهاجرت، گرچه در ظاهر پدیدهای اجتنابناپذیر به نظر میرسد، اما در نبود برنامهریزی کلان و آمایش سرزمین، به بحرانی تمامعیار برای زیرساختها، منابع طبیعی و انسجام اجتماعی گیلان تبدیل شده است.
با وجود شدت و گستره این روند، در هیچیک از لوایح بودجهای از سال ۱۳۹۵ تا ۱۴۰۴، حتی یک ردیف مستقل برای «مدیریت پیامدهای مهاجرت داخلی در استانهای پذیرنده» تعریف نشده است.
نه اعتباری برای بازسازی زیرساختها، نه طرحی برای ارتقای تابآوری فرهنگی و نه حمایتی برای کاهش فشارهای زیستمحیطی. این غفلت، نشانهای از یک خلأ مزمن در سیاستگذاری و بیتوجهی آشکار به دینامیسم جمعیتی و آثار چندلایه آن بر استانهایی چون گیلان است.
ترکیب مهاجرت دائم با حضور فصلی میلیونها گردشگر، عملاً جمعیتی شناور و چندبرابر ظرفیت را بر گیلان تحمیل کرده است؛ در حالی که زیرساختهای این استان از سالها پیش در وضعیت هشدار قرار داشتهاند.
نظام سلامت با کمبود شدید نیروی انسانی و تجهیزات تخصصی مواجه است. شبکه فاضلاب در بسیاری از مناطق یا اساساً وجود ندارد یا بهشدت فرسوده و ناکارآمد است. تأمین آب شرب، بهویژه در فصل تابستان و در مناطق شهری و ساحلی، با اختلال جدی روبهروست. شبکه برق، به دلیل رشد نامتوازن مصرف و لحاظ نشدن جمعیت غیررسمی در محاسبات سرانه، دچار نوسانات پیاپی است.
از همه وخیمتر، وضعیت مدیریت پسماند است که در حاشیه شهرها و روستاها به آستانه بحران تمامعیار زیستمحیطی رسیده و به تهدیدی مستقیم برای سلامت و کیفیت زندگی بدل شده است.
این فشار چندوجهی بر منابع محدود، در غیاب برنامهریزی برای توسعه متوازن، گیلان را به میدان مین تنشهای اجتماعی و محیطزیستی آینده تبدیل کرده است. اگر امروز نشانههای فروپاشی خدمات عمومی، آلودگی گسترده منابع طبیعی، و فرسایش زیستبوم نمایان شده، فردا نوبت به گسلهای عمیق اجتماعی میان بومیان و مهاجران تازهوارد خواهد رسید. زیرا مهاجرت، صرفاً مسئلهای خدماتی یا محیطزیستی نیست.
ورود گروههای جمعیتی با الگوهای فرهنگی متفاوت، فشار مضاعف بر نهادهای آموزشی، تغییر ترکیب بافت اجتماعی و هویتی شهرها و روستاها، و غیبت کامل سازوکارهای تطبیق فرهنگی، بسترساز تعارضاتی تدریجی اما عمیق شده است.
در این میان، وزارت کشور بهعنوان متولی سیاستهای جمعیتی، و مجلس بهمثابه نهاد تنظیمگر بودجه، طی یک دهه گذشته در برابر این تحولات سکوت پیشه کردهاند. سکوتی که نه از سر ناآگاهی، بلکه بیانگر نوعی بیمسئولیتی نهادی است.
کمیسیونهای تخصصی مجلس نیز، با وجود وظیفه نظارتی خود، نسبت به روند پرشتاب مهاجرت و آثار آن بیتفاوت بودهاند. اکنون در آستانه تدوین لایحه بودجه ۱۴۰۵، زمان آن فرا رسیده که دولت و مجلس از این خواب غفلت بیدار شوند و با نگاهی مسئولانه و آیندهنگر، برای نجات گیلان و استانهای مشابه، اقداماتی مشخص و مؤثر را در دستور کار قرار دهند.
تعریف ردیف بودجهای مستقل برای مدیریت پیامدهای مهاجرت داخلی، اختصاص منابع مشخص برای بازسازی و نوسازی زیرساختهای زیستی گیلان در حوزههایی چون سلامت، پسماند، آب، برق و حملونقل، تدوین سند ملی تعادل جمعیتی و آمایش مهاجرت، ایجاد کارگروه ملی با اختیارات اجرایی برای مدیریت مهاجرت، و تأمین اعتبار برای مطالعات آیندهپژوهی و فرهنگی، از جمله گامهای ضروری در این مسیر است.
بهعنوان یک گیلانی، مصرّانه از دولت، مجلس و نهادهای مسئول میخواهم که به گیلان نهتنها بهمثابه استانی زیبا و گردشگرپذیر، بلکه بهعنوان یک کانون راهبردی زیستمحیطی، اجتماعی و امنیتی در شمال کشور بنگرند.
اگر امروز برای ساماندهی مهاجرت و گردشگری بیضابطه چارهاندیشی نکنیم، فردا باید تاوانی سنگین در حوزه محیط زیست، انسجام اجتماعی و امنیت عمومی بپردازیم.
http://foumani.ir/post/123