پیوند راهبردی ایران و چین
پیوند راهبردی ایران و چین
محمد پور خوش سعادت
سفر اخیر رئیسجمهور ایران به چین و حضور او در اجلاس سران سازمان همکاری شانگهای بار دیگر مناسبات تهران و پکن را به موضوع بحث رسانههای بینالمللی بدل ساخت. در همین حال، رسانههای غربی با انتشار گزارشهای متناقض—از رها کردن ایران توسط چین تا تقویت توان موشکی ایران با حمایت پکن—بار دیگر ناتوانی خود را در تحلیل روابط پیچیده دو کشور به نمایش گذاشتند. این تضادها محصول یک نگاه سطحی و تکبعدی است که نمیتواند همزمان ابعاد ژئوپلیتیک، اقتصادی، امنیتی و دیپلماتیک این رابطه را درک کند.
ایران در معادله شرق جایگاهی کلیدی دارد. برای چین، تهران نهتنها منبع انرژی پایدار است بلکه بهعنوان حلقهای راهبردی در کمربند میانی طرح کمربند–راه، مسیر اتصال شرق آسیا به مدیترانه و اروپا را تسهیل میکند. این موقعیت ژئوپلیتیک منحصربهفرد سبب شده روابط ایران و چین فراتر از دادوستدهای مقطعی انرژی باشد و به بخشی از معماری بلندمدت نظم اوراسیایی بدل شود. غربیها که غالباً از دریچه بحرانهای کوتاهمدت به این رابطه نگاه میکنند، نمیتوانند این بُعد ساختاری را ببینند و به همین دلیل هر بار دچار تناقض در روایت میشوند.
در سطح واقعگرایانه، چین به اصل عدم مداخله مستقیم در بحرانهای منطقهای پایبند است. در مقابل، ایران نیز با درکی واقعبینانه به روابط با چین مینگرد: چین نه یک متحد نظامی ، بلکه یک شریک راهبردی در حوزههای انرژی، فناوری، تجارت و دیپلماسی چندجانبه است. این درک متقابل سبب شده روابط دو کشور بر پایه منافع عینی و پایدار استوار شود، نه بر اساس شعارهای کوتاهمدت یا انتظارات غیرواقعی.
سفر اخیر به چین اما صرفاً در حوزه اقتصادی یا دیپلماتیک خلاصه نمیشود؛ ابعاد نظامی و امنیتی آن نیز قابلتوجه است. سازمان همکاری شانگهای سالهاست بهعنوان بستری برای امنیت جمعی در اوراسیا تعریف شده است. حضور فعال ایران در این چارچوب به معنای ورود رسمی تهران به ترتیبات امنیتی چندجانبهای است که بر مقابله با تروریسم، افراطگرایی و تهدیدات مرزی متمرکز است. در عین حال، گسترش همکاریهای دفاعی و امنیتی میان ایران و چین میتواند ظرفیت تازهای برای ارتقای دیپلماسی نظامی ایران فراهم کند؛ دیپلماسیای که در سالهای اخیر از سطح دوجانبه فراتر رفته و اکنون در قالب چندجانبه و نهادی (مانند شانگهای) نیز عمل میکند.
ایران با استفاده از این بسترها قادر خواهد بود نهتنها تعاملات دفاعی خود با چین و روسیه را گسترش دهد، بلکه تجربهها و توانمندیهای خود در حوزه مقابله با جنگهای ترکیبی، عملیات پهپادی و بازدارندگی موشکی را نیز در قالب همکاریهای آموزشی و راهبردی به اشتراک بگذارد. این امر بهطور طبیعی جایگاه ایران را بهعنوان یک قدرت امنیتساز در معادلات منطقهای و اوراسیایی ارتقا میدهد.
از منظر دیپلماسی عمومی نیز حضور رئیسجمهور ایران در کنار رهبران چین، روسیه و کره شمالی در رژه سوم سپتامبر در پکن، تصویری نمادین از همگرایی قدرتهای ضد هژمونیک ارائه کرد. این نمایش سیاسی در کنار گفتوگوهای دوجانبه با شیجینپینگ، نشان داد که ایران نه عضو منفعل بلکه کنشگری فعال در معماری جدید شرق است. غربیها تلاش دارند چنین نمادهایی را کوچک جلوه دهند .
در نهایت، باید پذیرفت که سردرگمی رسانههای غربی در تحلیل روابط ایران و چین بیش از آنکه نشانه تغییر واقعی در رفتار پکن باشد، ناشی از ناتوانی آنها در درک لایههای پیچیده این مناسبات است. آنها یا بر اساس نشانههای تاکتیکی و کوتاهمدت (مانند خروج اتباع) قضاوت میکنند، یا با انتشار گزارشهای مبهم امنیتی درباره همکاریهای نظامی، تصویری اغراقآمیز میسازند. حقیقت این است که روابط ایران و چین در سه سطح موازی در حال توسعه است: نخست انرژی و اقتصاد بهعنوان زیربنا، دوم ژئوپلیتیک اوراسیایی بهعنوان چارچوب، و سوم
همکاریهای امنیتی و نظامی بهعنوان ضامن پایداری و بازدارندگی.
واقعگرایی ایجاب میکند که ایران ضمن استفاده از ظرفیتهای شرقی، استقلال تصمیمگیری خود را حفظ کند و با تقویت توان داخلی و سازوکارهای اجرایی، از توافقات و همکاریها بهرهبرداری واقعی نماید. آنچه امروز در حال شکلگیری است، نه یک اتحاد شعاری، بلکه یک پیوند راهبردی چندلایه است که میتواند جایگاه ایران را در معادلات منطقهای و جهانی بهطور جدی ارتقا دهد.