این روزها شایعات و نقلهای متفاوتی از تغییر استاندار گیلان و جایگزینی فردی غیربومی در سایتهای اینترنتی و در گفتوگوهای روزانه به وفور یافت میشود.
استاندار بومی و تقریباً آشنا به گیلان، با سابقهای اجرایی و عمرانی را تعرفه مشاغل دیپلماتیک در مهمترین کشورهای حوزه مخالف جمهوری اسلامی نموده و سرداری ارزشی و کارآزموده نظامی و البته مازندرانی را تعرفه زعامت استانی با هزار گرفتاری اجرایی نمودهاند که در نوع خود، بسیار جالب بهنظر میرسد.
جالب، نه از آن نظر که استاندار فعلی نمیتواند سفیر بشود و آن سردار، استاندار... از این نظر که استانداری که حتی یک روز سابقه حضور در وزارت امور خارجه را نداشته، یقیناً دیپلمات و سفیر حرفهای نخواهد شد و آن سردار جنگدیده و کارآزموده نظامی، مدیر حرفهای اجرایی و عمرانی. البته اینها هم چندان مهم نیست!
هدف این وجیزه، تقبیح آمدن و رفتن استاندار ـ چه بومی، چه غیربومی و چه مهندس و چه سردار ـ نیست. این قلم هیچ مشکلی با آمدن و رفتن افراد ندارد. بالاخره هر فردی روزی خواهد آمد و روزی خواهد رفت. دولتیانی که اشراف کامل بر اعمال و رفتار یک مدیر استانی دارند، یقیناً بهتر از من و شما این موضوع را تشخیص داده و حق هم بر این است که همکاران ارشد در استانها را خود آنگونه که میپسندند انتخاب نمایند. نگارنده بالشخصه معتقد است که نظرات غیرکارشناسی ـ چه در تأیید و چه در رد یک مدیر ارشد ـ یقیناً مسموع نیست!
میخواهم به بازگویی خاطرهای بپردازم که حدود سه سال پیش در چنین روزهایی برایم اتفاق افتاد. صبح اول وقت دوستی که از قضا از مدیران میانی دولتی و اصالتاً مازندرانی است، با من تماس گرفت و گفت که برای شام جایی برنامه نگذارم، میخواهم جایی ببرمت. غروب به اتفاق هم حرکت کردیم. کجا؟ کاخ سعد آباد! حاجی اونجا چی کار داریم؟ اونجا شام میدن؟ گفتش میای متوجه میشی! رسیدیم به کاخ و وارد شدیم. در قسمت شمالی کاخ، سازمان میراث فرهنگی چادر بزرگی برپا کرده بود که نقش چایخانه و رستوران را داشت. به سمتش حرکت کردیم. در جلوی درب، آقای اسفندیار رحیممشائی ـ معاون وقت رئیس جمهور و رئیس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری ـ به میهمانان خوشآمد میگفت!
حدود سیصد نفری در این جلسه حضور داشتند. دوستم تعریف میکرد که در این جمع، مدیران ارشد دولتی، قضات برجسته و روحانیون متنفذ، فرماندهان عالیرتبه فعلی و گذشته و سیاسیون ارشدی از طیفهای مختلف فکری و سیاسی حضور دارند و تنها مشخصه ثابتشان، مازنی بودنشان است و اسم این جمع را "مجمع مدیران ارشد مازندرانی مقیم مرکز" نامید. این جمع را مدیران ارشد بانکها، بیمهها، تراستهای بزرگ اقتصادی، استانداران وقت و ماضی چند استان، معاونان وزرا، بیوت روحانیون سرشناس، حتی نماینده ولی فقیه مازندرانی یکی از استانهای جنوبی، فرزندان مقامات عالیرتبه روحانی، همسران برخی مقامات عالیرتبه، بزرگان قوه قضاییه، وکلای برجسته مجلس و ... تشکیل میداد.
من که از دور شناختی نسبی از مدیران و شخصیتهای برجسته مازندرانی در مرکز داشتم، برایم جالب بود که اینهمه آدم از طیفهای مختلف فکری و سیاسی با تلورانسی از پاسدار و رایحهای و مؤتلفهای و دوم خردادی خوش خیم و بدخیمش، چگونه به این خوش و خرمی در کنار هم جمع شدهاند؟!
دوستم برخی از این افراد را که نمیشناختم، برایم معرفی کرد. افرادی که برخیهایشان فارغ از منش سیاسی در دولت نهم، مدیریتهای ارشد کشوری را برعهده گرفته بودند و کمتر شناخته شده بودند... من که هاجوواج مانده بودم، بر همت مازندرانیها برای تشکیل چنین جمعی آفرین گفتم! جمعی که در آن، همه عناصر سرشناس، صرفاً با وجه مشترک استان خود و توسعه آن، دور یک میز بزرگ گرد آمده بودند و کارگروههای تعیینشده طبق محورهای مشخص و دستور کار به ارائه گزارش پرداختند.
نزد دوستم صراحتاً به این موضوع اعتراف کردم که تشکیل چنین جمعی با این وسعت و این حوزه نفوذ توسط گیلانیها تاکنون سابقه نداشته و بعید هم بهنظر میرسد به این زودیها امکان تشکیل داشته باشد! همچنین اضافه کردم که چنین تصوری که گیلانیها از یک جریان سیاسی، مثلاً اصولگرا و یا اصلاحطلب بتوانند با سعه صدر مدتی را گرد هم جمع شوند و کار گروهی بکنند و اختلاف حادی بینشان پیش نیایید، عملاً غیرممکن است (حداقل بعد از پیروزی غیرممکن است).
دوستم از برنامه گذشته در تالار وزارت امور خارجه و با میزبانی منوچهر متکی ـ وزیر مازندرانی امور خارجه ـ و مفاد جلسهاش گفت و از جلسه آتی... که بر تعجبم افزود.
باری! من هنوز بعد از سه سال مبهوت تلاش وافر مازندرانیها برای تصدی کرسیهای بیشتر سیاسی در کشور و اعتلاء و توسعه استانشان هستم و بر "بی..."1 برخی از دوستان و مسئولان و مدیران گیلانی حسرت میخورم و بعد از انتصاب هر مازندرانی در استان گیلان، اولین نفری هستم که بر این تلاش، آفرین نثار میکنم و حسرت میخورم از خصوصیات ناشایستی همچون زیرآب زنی، گورکنی، کوچک شماری، بایکوت کردن شخصیتها و بزرگان گیلانی، وحدت گریزی و عدم همدلی و وفاق مدیران و شخصیتهای گیلانی که به صورت تاریخی دامنگیر جریانات سیاسی استان گیلان است.
شاید مهمترین دلیلی که گیلان بعد از انقلاب اسلامی، شخصیتهای تأثیرگذار کشوری به تعداد انگشتان یک دست نداشته و اگر داشته خود گیلانیان در لجنمالی نخبگان، پروندهسازی، شبنامه نویسی و تحقیر ایشان پیشقدم بودهاند، همین روحیه بسیار خاص باشد.
پینوشت:
1- "بی..." را هرگونه که مایلید تکمیل فرمایید.
نوشته شده در چهارشنبه بیست و سوم تیر 1389ساعت 11:30
لینک در وبلاگ قبلی من :http://foumani.blogfa.com/post/7