فومنی

گاه نوشته های محمد پور خوش سعادت

فومنی

گاه نوشته های محمد پور خوش سعادت

فومنی

بسم رب الحسین (ع)
ما تدری نفس ماذاتکسب غدا و ما تدری نفس بای ارض تموت
محمد پور خوش سعادت هستم .
در اینجا مقالات و دغدغه هایم را منتشر می کنم


کودتا , پروژه مهار ایران در قفقاز

محمد پور خوش سعادت

در روزهای اخیر، دولت نیکول پاشینیان در ارمنستان اعلام کرد که یک طرح کودتا را خنثی کرده؛ کودتایی که به رهبری اسقف اعظم باگرات گالستانیان   از رهبران جنبش “مبارزه مقدس”   طراحی شده بود. اما آنچه زیر این سطح رسمی جریان دارد، چیزی بسیار فراتر از یک بحران امنیتی داخلی است: تحقق مرحله‌ای از پروژه ژئوپلیتیک غرب برای محاصره استراتژیک ایران، با محوریت ترکیه، آذربایجان و ابزارسازی از دولت ارمنستان.

ادعای کودتا در شرایطی مطرح می‌شود که کلیسای حواری ارمنی و ملی‌گرایان منتقد دولت، به‌شدت با سیاست‌های پاشینیان در واگذاری اراضی مرزی به آذربایجان، بازگشایی مسیرهای ترانزیتی مشکوک، و نزدیکی به غرب مخالفند. دولت با این اتهام‌زنی امنیتی، عملاً راه را برای حذف کامل جریان‌های ضدغربی و ضددالان ترکیه‌ای در ارمنستان باز کرده است.

در واقع، این سناریو بیش از آنکه شبیه یک کودتای واقعی باشد، بوی یک صحنه‌سازی مهندسی‌شده اطلاعاتی را می‌دهد؛ ابزاری برای پاکسازی اپوزیسیون و همراه‌سازی کامل دولت ایروان با نقشه آمریکا و ناتو در قفقاز.

منطقه سیونیک (زنگزور) در جنوب ارمنستان، تنها مانع جغرافیایی میان خاک آذربایجان و نخجوان است. کنترل این منطقه برای ایجاد دالان “تورانی” ترکیه-آذربایجان حیاتی است. این دالان، اگر بدون نظارت ایران و با مدیریت ترکیه‌ـ‌آذربایجان فعال شود، عملاً دست ایران را از قفقاز و اروپا کوتاه می‌کند.

در همین راستا، اقدامات پاشینیان در واگذاری روستاهای مرزی و قبول برخی مفاد طرح‌های ترانزیتی، هدیه ژئوپلیتیک بزرگی به پروژه نئوعثمانی اردوغان و نئوتورانی علی‌اف محسوب می‌شود.

نیکول پاشینیان که در داخل کشور با نارضایتی گسترده روبه‌روست و مشروعیت مردمی‌اش به شدت تحلیل رفته، اکنون راه بقا را در هم‌راستایی کامل با پروژه‌های غربی و تسلیم در برابر خواسته‌های ترکیه و آذربایجان یافته است.

در این شرایط، «کودتا» نه تهدیدی واقعی، بلکه پوششی تبلیغاتی برای حذف جریان‌های مزاحم از سیاست داخلی است. در واقع، دولت با چسباندن برچسب کودتاچی به کلیسا و اپوزیسیون، فضای داخلی را برای اجرای پروژه‌های منطقه‌ای خطرناک پاک‌سازی می‌کند.

 

در حالی که آمریکا و اروپا همواره منتقد اقدامات امنیتی علیه جامعه مدنی بوده‌اند، در این پرونده سکوت اختیار کرده‌اند. این سکوت، اگر نگوییم همراهی، لااقل نشانگر رضایت آن‌ها از حذف مخالفان پروژه اتصال ترکیه به آسیای مرکزی از مسیر زنگزور است.

از سوی دیگر، ترکیه نیز در میانه بحران داخلی ارمنستان، نه‌تنها ابراز نگرانی نکرده، بلکه آشکارا از روند تحولات رضایت دارد؛ چرا که پاشینیان دارد راه را برای تحقق دالانی باز می‌کند که اردوغان سال‌هاست در پی آن است.

این تحولات در شرایطی رخ می‌دهد که ایران به‌دلیل حملات مستقیم اسرائیل، درگیر وضعیت اضطراری امنیتی در جنوب و مرکز کشور است. این فرصت استراتژیک، دقیقاً همان لحظه‌ای است که آمریکا و شرکای منطقه‌ای‌اش برای تکمیل پروژه محاصره شمالی ایران به آن نیاز داشتند.

در شرایطی که نگاه تهران به تهدیدات دریای عمان و پایگاه‌های اسرائیلی معطوف است، در حیاط‌خلوت قفقاز جنوبی، بدون گلوله و با پوشش قانونی، مرزها تغییر می‌کند و حلقه انزوای ژئوپلیتیکی ایران تنگ‌تر می‌شود.

ادعای کودتا در ارمنستان، بیش از آنکه یک بحران امنیتی باشد، بخشی از یک پروژه ژئوپلیتیکی چندلایه به رهبری غرب و با کارگزاری پاشینیان است. ترکیه و آذربایجان در حال بهره‌برداری حداکثری از این موقعیت‌اند، و پاشینیان نیز برای بقای سیاسی، حاضر شده است مرز، دین، و حاکمیت ملی را در سینی ناتو بگذارد.

ایران، اگر امروز در قفقاز ساکت بماند، فردا شاید حتی راه زمینی به ایروان هم نداشته باشد؛ چه رسد به دست بالا در معادلات منطقه.

 

 

۰ نظر ۰۷ تیر ۰۴ ، ۲۱:۵۹
محمد پور خوش سعادت

دوگانه‌سازی بی‌ثمر , هم ملت‌ایم و هم امت

محمد پور خوش سعادت

پس ازآتش بس  جنگ تحملی دوم برخی محافل فکری و سیاسی،با بر ساخت یک دعوای قدیمی  میان دو مفهوم «ملت ایران» و «امت اسلامی»  مجددا تعارضی کاذب ترسیم کرده‌اند؛ گویی پایبندی به یکی، نفی دیگری را می‌طلبد. این خطای مفهومی، نه‌تنها نادرست است، بلکه در عمل به کاهش انسجام ملی، فرسایش سرمایه اجتماعی و تضعیف دیپلماسی نهضتی ایران در منطقه انجامیده است.

ملت ایران

مفهوم «ملت» از تجربه تاریخی، جغرافیایی و فرهنگی ایران سرچشمه می‌گیرد. زبان مشترک پارسی، حافظه تاریخی چند هزار ساله، سرزمینی مستقل و ساختار سیاسی تثبیت‌شده، هویت ملت ایران را شکل داده‌اند. ایران، به‌عنوان یکی از کهن‌ترین ملت‌های جهان، در دوران مدرن نیز توانسته موجودیت مستقل خود را حفظ کند و در جمهوری اسلامی، با گفتمانی نوین، هویتی تازه بیابد.

امت اسلامی

در کنار این، «امت اسلامی» از جهان‌بینی دینی ما برآمده است. امت، جمعی از ملت‌های مسلمان است که با ایمان مشترک و هدف مبارزه با سلطه‌گری و ظلم، به وحدتی عمیق بر محور توحید و عدالت دست یافته‌اند. امت اسلامی، مرزهای قومی و زبانی را درمی‌نوردد و به پیوندی فراتر از جغرافیا می‌اندیشد.

  تعامل راهبردی

این دو هویت، نه در تضاد، بلکه مکمل یکدیگرند. «ملت ایران»، ستون خیمه امت اسلامی  و ام القری جهان اسلام است و «امت اسلامی»، میدان کنش و عمق راهبردی ملت ایران. هویتی که در آن، ملی‌گرایی فرهنگی با آرمان‌گرایی دینی درآمیخته، پروژه‌ای تمدنی را رقم زده است. جمهوری اسلامی ایران، در ذات خود، این ترکیب را نمایندگی می‌کند: از یک‌سو با تکیه بر مشروعیت ملی، ریشه در خواست مردم دارد و از سوی دیگر، خود را بخشی از جبهه بزرگ امت اسلامی می‌داند.

چرا دوگانه‌سازی زیان‌بار است؟

دامن زدن به دوگانه‌سازی «ملت‌محور» در برابر «امت‌محور»، جز تضعیف قدرت نرم ایران و ایجاد تفرقه درونی، نتیجه‌ای ندارد. این دعواهای زرگری، نه به سود مردم است، نه به نفع مقاومت و نه حتی در راستای گفتمان‌های نخبگانی. در دورانی که نظم منطقه‌ای در حال بازتعریف است، ایران بیش از هر زمان به عقلانیت وحدت‌بخش نیاز دارد؛ عقلانیتی که ملت و امت را نه در تقابل، بلکه در تعامل راهبردی می‌بیند.

  دو بال یک تمدن

ایران، با تکیه بر ملت باثبات و ریشه‌دار خود، می‌تواند پرچم‌دار امت آگاه و مقاوم باقی بماند. امت اسلامی بدون ملت ایران، تهی می‌شود و ملت ایران بدون افق امت، در معرض انزوا و بی‌افقی قرار می‌گیرد. پس بیایید این جدال‌های بی‌ثمر را کنار بگذاریم. ملت ایران، امت‌گراست و امت اسلامی، ملت‌محور. این دو، دو بال پرواز یک اندیشه‌اند که می‌توانند ایران و جهان اسلام را به سوی آینده‌ای تمدنی هدایت کنند.

۰ نظر ۰۷ تیر ۰۴ ، ۱۶:۰۲
محمد پور خوش سعادت

آسیب شناسی پدیده‌ی همدستی با دشمن

محمد پور خوش سعادت

در جریان جنگ تحمیلی دوازده‌روزه، اقدامی بی‌سابقه از سوی برخی نیروهای سیاسی مخالف جمهوری اسلامی از سلطنت‌طلبان تا سازمان منافقین و برخی اپوزیسیون  مشاهده شد,  حمایت علنی از رژیم اشغالگر صهیونیستی در برابر  تجاوز به ایران . این پدیده، فراتر از یک موضع سیاسی توسط اپوزیسیون ، در داخل کشور نیز نمود های عینی پیدا کرد که میتوان  نشانه‌ای از بحران عمیق هویتی در بخش‌هایی از جامعه‌ی ایرانی است؛ بحرانی که ریشه در فروپاشی معنای «وطن» در ذهن برخی افراد دارد

۱. از مشروعیت تا بحران هویت

اختلاف سیاسی با نظام حاکم امری طبیعی است، اما گذر از انتقاد به همدستی با دشمن متجاوز، تنها از مسیر انفصال هویتی ممکن می‌شود. این اقدام، نه‌تنها ضدیت با جمهوری اسلامی، بلکه به‌نوعی نفی هویت ملی و تاریخی ایران بود. ریشه‌های این گسست را باید در عملکرد بلندمدت نظام حکمرانی جست‌وجو کرد که نتوانسته میان «ایران» به‌عنوان وطن و ایدئولوژی دینی به‌عنوان چارچوب، توازن ایجاد کند.

۲. خطاهای حکمرانی

حکمرانی در دهه‌های اخیر، به‌جای هم‌افزایی میان وطن و ایدئولوژی، اغلب یکی را فدای دیگری کرده است:

تضعیف ملی‌گرایی: تقلیل مفهوم ایران به پایگاه عقیدتی، کم‌رنگ شدن تاریخ  در آموزش، کاهش اولویت زبان فارسی، و تحقیر ناخودآگاه حس ملی.

 • دوگانه‌سازی‌های مخرب: شعارهایی مانند «نه غزه، نه لبنان» در برابر «دفاع از محور مقاومت»، بدون بستر گفت‌وگوی ملی، شکاف هویتی را عمیق‌تر کرد.

 • انحصار مفهوم وطن: هرگونه دفاع از «ایران»، «منافع ملی»، یا ملی‌گرایی اخلاق‌محور، گاه با انگ‌هایی چون «غرب‌زده» یا «ایران گرا » مواجه شده است.

۳. بهره‌برداری دشمن از شکاف‌ها

دشمنان خارجی، به‌ویژه رژیم صهیونیستی، با آگاهی از این گسست‌ها، پروژه‌های خود را بر همین خلأها بنا کرده‌اند:

 • حمایت از گروه‌های اپوزیسیونی که هویت خود را در نفرت از ایران کنونی تعریف می‌کنند.

 • جذب افرادی که حس تعلق ملی‌شان تضعیف شده و «دشمن دشمن» را متحد فرضی می‌پندارند.

 • ترویج دوگانه‌های کاذب مانند «ایران یا فلسطین»، «شیعه یا ایران»، و «مذهب یا وطن» برای تضعیف همگرایی ملی.

۴. انسجام پنهان جامعه

با وجود این چالش‌ها، واکنش اکثریت جامعه ایران به همدستی با دشمن، نفی قاطع آن بوده است. حتی منتقدان جدی نظام نیز میان اعتراض داخلی و همسویی با دشمن خارجی مرز می‌کشند. افکار عمومی، حتی در میان گروه‌های سکولار ، همچنان پیوند احساسی و معرفتی با ایران و مردم منطقه دارد. این انسجام پنهان، سرمایه‌ای ارزشمند برای بازسازی هویت ملی است.

۵. بازتعریف ملی‌گرایی عقلانی

ایران نیازمند ملی‌گرایی اخلاقی و فراگیری است که نه ناسیونالیسم ستیزه‌جو باشد و نه تاریخ انقلاب را نفی کند. این «ایران‌گرایی» باید:

 • وطن‌دوستی را با منافع منطقه‌ای پیوند دهد: حمایت از مقاومت، زمانی جا می افتد که با زبان منافع ملی و شأن ایران تبیین شود.( که اگر سوریه و لینان بودند نیاز به جنگیدن در تهران نبود )

 • تنوع اقوام و مذاهب را به رسمیت بشناسد: از ترکمن تا بلوچ، از کرد تا عرب، همه باید خود را در داستان ایران سهیم بدانند.( در دولت وفاق اتفاقات خوبی افتاد)

 • ریشه در فرهنگ داشته باشد: ملی‌گرایی ایرانی باید از حافظ، سعدی، خیام، و فردوسی تغذیه کند، نه به معنای انزوا یا نژادپرستی، بلکه به‌عنوان پیوند با تاریخ، زبان، و سرزمین.

۶. راهکارهای عملی برای بازسازی هویت ملی

برای خنثی‌سازی پروژه‌ی «بی‌وطن‌سازی» و تقویت همگرایی ملی، اقدامات زیر ضروری است:

 • عقلانیت در سیاست خارجی: تبیین سیاست منطقه‌ای با زبان منافع ملی

 • اصلاح آموزش و رسانه: احیای تاریخ ملی، تقویت زبان فارسی، احترام به فرهنگ اقوام، و ترویج حس  هم‌سرنوشتی

 • تقویت  ملی‌گرایی ذیل پرچم  : دفاع از ایران نباید با انگ‌هایی چون بی‌دینی یا ضدیت با نظام مواجه شود.

 • عدالت اجتماعی و مبارزه با فساد : کاهش فاصله طبقاتی، رفع تبعیض‌های قومی-مذهبی، و گسترش مشارکت همه ایرانیان مبارزه قاطع بافساد

 • ایجاد نهادهای مدنی: پلتفرم‌هایی برای گفت‌وگوی ملی و ترویج روایت‌های مثبت هویت ایرانی در فضای دیجیتال.

ایران، خانه‌ی مشترک

تا زمانی که «ایران» به‌عنوان احساسی مشترک در قلب مردم زنده است، پروژه‌های بی‌وطن‌سازی شکست خواهند خورد. دشمن از شکاف‌ها بهره می‌برد، اما اگر حکمرانی به‌سمت فراگیری و گفت‌وگو حرکت کند، نه سلطنت‌طلب، نه منافق، و نه صهیونیسم قادر به ریشه‌دواندن در این خاک نخواهند بود. ایران، خانه‌ی مشترک همه‌ی ماست؛ بازسازی آن نیازمند عقلانیت، عدالت، و همدلی است.

 

۰ نظر ۰۶ تیر ۰۴ ، ۲۰:۵۷
محمد پور خوش سعادت

 

نیاز به واقع‌گرایی  

محمد پور خوش سعادت 

جامعه‌ی ایرانی، در طول تاریخ، بیش از آن‌که با نگاهی واقع‌گرایانه به وقایع بنگرد، با روحیه‌ای حماسی به استقبال رویدادها رفته است. در بسیاری از بزنگاه‌ها، به‌جای مواجهه‌ی مستقیم با واقعیت‌ها، آن‌ها را در لایه‌هایی از «ماست‌مالی فرهنگی» پیچیده‌ایم؛ رفتاری که به مرور به یک هنجار نهادینه‌شده تبدیل شده و نوعی فرهنگ «همیشه پیروز» را در ذهن جمعی ما تثبیت کرده است. در جریان جنگ تحمیلی دوم با اسرائیل، ما با شکست‌ها و پیروزی‌هایی روبه‌رو شدیم. اکنون، در دوران آتش‌بس، آنچه بیش از هر چیز اهمیت دارد، نگاهی متعادل و منصفانه به آن‌چه گذشته است. تنها از مسیر درک واقعیت، آن‌گونه که هست ـ نه آن‌گونه که می‌خواهیم باشد ـ می‌توان راهبردی عقلانی و متناسب با وضعیت کنونی برای آینده طراحی کرد. چنین نگاهی نه‌تنها در تضاد با روحیه‌ی حماسی نیست، بلکه اگر با عقلانیت و به‌دور از هیاهوی تبلیغاتی همراه باشد، می‌تواند زمینه‌ساز حماسه‌ای اصیل، ریشه‌دار و ماندگار باشد. دشمن شاید ترجیح دهد ما در توهمی شیرین بمانیم؛ در دنیایی که در آن نقد را خیانت می‌دانیم، خطا را نمی‌پذیریم، و خود را همواره در موضع برتر تصور می‌کنیم. اما عقلانیت و آینده‌نگری حکم می‌کند که با چشمی باز، ذهنی بیدار و زبانی صادق، به آن‌چه پشت سر گذاشته‌ایم و آن‌چه در پیش رو داریم بنگریم. در این میان، بازسازی توان امنیتی و نظامی کشور ـ متناسب با ضربه‌هایی که خورده‌ایم و آن ضربه‌هایی که در آینده باید وارد کنیم ـ ضرورتی انکارناپذیر است. بی‌تردید، طراحی هوشمندانه‌ و به‌روزِ قدرت سخت و نرم جمهوری اسلامی، تنها در بستری از صداقت، واقع‌گرایی و پذیرش کاستی‌ها امکان‌پذیر خواهد بود.

چنان‌که فردوسی بزرگ گفت:

خِرَد چشم جان است، چون بنگری

تو بی‌چشم، شادان جهان نسپری

۰ نظر ۰۶ تیر ۰۴ ، ۰۰:۱۰
محمد پور خوش سعادت

بیداری روح ملی در سایه تهدید خارجی

محمد پور خوش سعادت

در پرتو حمله نظامی مستقیم اسرائیل به ایران و پاسخ متقابل و قاطع ایران ، شاهد شکل‌گیری پدیده‌ای هستیم که کمتر در تحلیل‌های رایج از جامعه ایران مورد توجه قرار می‌گیرد: بیداری مجدد روح ملی و همبستگی اجتماعی در مواجهه با تهدید خارجی.

این پدیده برخلاف پیش‌فرض‌های رایج  بدبینانه اکادامیک مبنی بر فروپاشی اجتماعی، مهم ترین نشانه‌  از نوعی بازسازی احساس جمعی و انسجام ملی را  آشکار کرده است .

در شرایطی که  شکاف‌های فرهنگی، اقتصادی و نسلی، تصویر جامعه ایران را در نگاه برخی جامعه شناسان به سمت ازهم‌گسیختگی سوق داده بود، مواجهه با تهدید موجودیت ایران ، بار دیگر سازه «ایران» به‌مثابه یک «ما»ی تاریخی و هویتی را فعال ساخت. این واکنش از منظر جامعه‌شناسی سیاسی، به معنای بیدار شدن لایه‌هایی از حافظه تاریخی ملّی است که  مرز میان «خودی» و «بیگانه» را به شکلی غریزی و درونی تعریف می‌کند.

از منظر روان‌شناسی اجتماعی، این پدیده را می‌توان با نظریه «هویت اجتماعی» تاجفل توضیح داد. بدینگونه که در شرایط بحران، افراد تمایل دارند هویت گروهی خود را پررنگ‌تر کرده و مرز میان «خودی» و «بیگانه» را تقویت کنند. پدیده  (رالی دور پرچم)  نیز در واکنش‌های اخیر جامعه ایران به تهدید اسرائیل مشهود است، جایی که حتی گروه‌هایی با دیدگاه‌های انتقادی نسبت به نظام، در دفاع از موجودیت ملی هم‌صدا شدند.   این الگو در تاریخ ایران بارها تکرار شده ، از مقاومت در برابر تهاجم مغول تا ایستادگی در برابر فشارهای استعماری بریتانیا و روسیه  . در این شرایط، بسیاری از نیروهای اجتماعی که نسبت به نظام مواضع انتقادی دارند، در برابر ایده فروپاشی یا حمله خارجی سکوت نکردند، بلکه موضعی مستقل و میهن‌گرایانه گرفتند چون درک کردند این تهاجم به جمهوری اسلامی نیست بلکه تهاجم به کلیت ایران بزرگ و خطر اصلی نیز تجزیه ایران  است .

جریان‌های  هم‌پیمان با اتاق‌های فکر صهیونیستی که به ‌طور عیان با دشمنان ایران ظاهر شدند,نه تنها جایگاه اجتماعی پیدا نکردند، بلکه در افکار عمومی داخلی به عنوان نمادهای “ضدملی” شناخته شدند. تحلیل محتوای پست‌های منتشرشده در شبکه‌های اجتماعی نشان می‌دهد که پس از حمله اسرائیل، هشتگ‌هایی نظیر(ایران_قوی) یا (وحدت_ملی) به طور گسترده توسط کاربران عادی و غیرسیاسی ترند شدند. محتوای مرتبط با اپوزیسیون وابسته، مانند حمایت از  یا هم‌صدایی با رسانه‌های صهیونیستی، با واکنش‌های منفی گسترده‌ای مواجه شد که نشان‌دهنده طرد اجتماعی این جریان‌ در افکار عمومی است. در واقع، بخش بزرگی از جامعه ایران، حتی اگر نسبت به سیاست‌های رسمی گله‌مند باشد، حاضر نیست سرنوشت ملی خود را به دست جریاناتی بسپارد که عملاً در نقطه تقاطع منافع با دشمنان موجودیت ایران قرار گرفته‌اند

این موقعیت یک فرصت تاریخی برای نظام سیاسی ایران ایجاد کرده است. درک لحظه‌ای که در آن «امنیت ملی» و «همبستگی اجتماعی» در هم تنیده شده‌اند.

حمایت ورزشکاران هنرمندان و برخی سلبریتی ها  از وحدت ملی، و تولید آثار فرهنگی با مضامین میهن‌پرستانه، نمونه‌هایی از مشارکت جامعه مدنی در این بیداری ملی هستند. این اقدامات نشان‌دهنده ظرفیت بالای جامعه ایران برای خودسازمان‌دهی در شرایط بحران است

 این سرمایه بزرگ به قیمت خون شهدای جنگ تحمیلی دوم به دست امده میبایست حفظ شود و این موضوع  نیازمند پرهیز از اقدامات ناپخته، محدودنگر و کوتاه‌بینانه است. نظام میبایست با طراحی درست  از برخوردهای شعاری، بی‌تدبیری در مدیریت نارضایتی‌های مشروع، و ندیدن لایه‌های در حال تحول جامعه،با فقر فساد و تبعیض مبارزه کرده و رفتارهای به سود دشمن را محدود نماید  از جمله برخی تریبون دارهای بی ملاحظه که بر روان مردم خش میکشند را محدود نماید تا این سرمایه‌ اجتماعی تازه‌احیاشده  فرسوده و تخریب نگردد .

 از میان انبوهی از سناریو های پیش رو دو سناریو قابل ذکر است ,سناریوی اول: تقویت سرمایه اجتماعی از دل تهدید مشترک.

 در این مسیر، نظام با درک عمیق از افکار عمومی و اولویت‌های مردم، می‌کوشد تا از فرصت شکل‌گیری همبستگی ملی برای اصلاحات  ، بازسازی اعتماد عمومی، و گفت‌وگو با لایه‌های ناراضی و مبارزه با فقر و فساد و احیای توسعه ایران  بهره ببرد.

 سناریوی دوم: بازگشت به الگوی امنیتی-اقتداری کلاسیک. در این حالت، انسجام حاصل از تهدید بیرونی با  بی‌توجهی به مطالبات داخلی، به سرعت به فرسایش منجر می‌شود و “روح ملی” بار دیگر به انفعال یا مقاومت خاموش سوق داده می‌شود 

ما اکنون در لحظه‌ای هستیم که «امنیت ملی» دیگر صرفاً مفهومی نظامی یا امنیتی نیست، بلکه پیوندی وثیق با «همبستگی اجتماعی» و «هویت جمعی» یافته است. تهدید خارجی، در عین مخاطره، می‌تواند آغازگر بازتعریف رابطه مردم و حاکمیت باشد.

روح ملی ایرانیان امروز جز برای ایران نمیتپد و شایسته است حاکمیت نیز با اتخاذ روش درست  این بستر اجتماعی مناسب را برای توسعه و پیشرفت و  بالندگی و قدرت افزایی و سعادت مردم ایران  بکارگیرد 

 

 

۰ نظر ۰۴ تیر ۰۴ ، ۱۲:۳۳
محمد پور خوش سعادت

تجزیه ایران, از ترور فرماندهان  و دانشمندان تا فروپاشی اجتماعی 

محمد پور خوش سعادت

طی سه روز اخیر، شاهد حملات هدفمند اسرائیل به چهره‌های نظامی و مراکز مهم کشور بوده‌ایم. اما آیا این حملات صرفاً یک رویارویی نظامی کلاسیک است؟ معتقدم که این اقدامات بخشی از یک جنگ ترکیبی گسترده‌تر است که هدف نهایی آن نه تغییر موازنه نظامی و یا توانایی هسته ای  بلکه تجزیه ایران از طریق فروپاشی اجتماعی است

همه سر به سر تن به کشتن دهیم

از آن به که کشور به دشمن دهیم

اسرائیل به‌خوبی می‌داند که شکست ایران در یک جنگ تمام‌عیار ناممکن است؛ بنابراین،  همزمان با جنگ از راهبرد فروپاشی از درون استفاده می‌کند. ترور فرماندهان و دانشمندان هسته ای  چند هدف مهم دارد ,  القای ناامنی و بی‌ثباتی در حاکمیت  , - تضعیف اعتماد عمومی به ساختارهای امنیتی  ,  ایجاد دوگانگی روانی میان مردم و حاکمیت (چرا پاسخ نمی‌دهند, چرا پاسخ دیر دادند , چرا پاسخ متناسب نیست ) 

دلیران ایران یکی مرد و زن

ندادند دل، در سخن، بدگمان

نوع این حملات نشان می‌دهد که اسرائیل به دنبال پیروزی نظامی یا بدست اوردن اهداف هسته ای نیست، بلکه می‌خواهد جامعه ایران را از درون دچار تردید و انفعال کند

تذکر مهم : هدف اسراییل حتی براندازی جمهوری اسلامی نیست , بلکه کشور بزرگ ایران است که باید تجزیه شود

چنین گفت رستم به اسفندیار

که بگذار رنج و بدی را کنار

همه سربه‌سر تن به کین دهیم

به نام ایران زمین دهیم

امروزه، جنگ‌ها دیگر فقط با موشک و تانک پیش نمی‌روند. جنگ روانی، جنگ روایت‌ها و جنگ اطلاعاتی ابزارهای جدید دشمن برای نفوذ به عمق جامعه هستند. اسرائیل با استفاده از این ابزارها، در حال اجرای یک استراتژی تجزیه‌طلبانه است , تشدید شکاف‌های اجتماعی (قومیتی، مذهبی، اقتصادی)  تخریب سرمایه اجتماعی با گسترش بی‌اعتمادی    جعل روایت‌های امنیتی برای القای ناتوانی حکومت 

 نتیجه: اگر جامعه به‌جای مقاومت، دچار یأس و انفعال شود، فروپاشی آغاز خواهد شد

((هر آن کس که در بند خویش است و بس

نیارد به دل مهر ایران و کس))

تاریخ نشان داده است که امپراتوری‌ها و دولت‌های مقتدر، بیش از آنکه در میدان جنگ سقوط کنند، از درون متلاشی شده‌اند. نمونه‌های تاریخی مانند فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی یا بحران‌های خاورمیانه پس از بهار عربی، گواه این مدعا هستند

اسرائیل نیز امروز از همین الگو استفاده می‌کند

  ترور شخصیت‌های کلیدی برای تضعیف روحیه ملی 

  تحریک ناآرامی‌های داخلی از طریق جنگ رسانه‌ای 

اگر این روند ادامه یابد، ایران نه با حمله نظامی، بلکه با بحران انسجام ملی مواجه خواهد شد

به دشمن فروختن ایران زمین

نباشد جز از خواری و ننگ و کین

در کنار نظامیان که بر محور جنگ با اسراییل در حال تلاش هستند معتقدم که پدافند اجتماعی، مهم‌تر از پدافند هوایی  میتواند در این شرایط به سپاه و ارتش ایران کمک کند

برای خنثی‌کردن این توطئه، باید استراتژی دفاعی را از حالت سنتی خارج کرد

 تقویت اعتماد عمومی با شفاف‌سازی و پاسخگویی و عدم دروغ گویی  

  مهار جنگ روانی دشمن از طریق روایت‌سازی هوشمند ,   ایجاد وحدت ملی و کاهش اختلافات ( هرجا دیدید رسانه ای یا جریانی بر اختلافات داخلی در این زمان پافشاری میکند بدانید او مزدور دشمن است )

کسی کو ز گیتی برد بخت و نام

نخواهد که باشد به دشمن غلام

اسرائیل می‌داند که ایران را نمی‌تواند در میدان جنگ شکست دهد، بنابراین به دنبال متلاشی‌کردن آن از طریق بحران‌های داخلی است.

مزن بر دل خویش تیر خدنگ

که دشمن نیارد به ما جز درنگ

 اگر جامعه ایران هوشیار نباشد و در دام جنگ روانی دشمن بیفتد، خطر فروپاشی و تجزیه جدی خواهد بود  دفاع از ایران، امروز یعنی دفاع از انسجام ملی و هوشیاری اجتماعی

چو ایران نباشد تن من مباد

بر این بوم و بر زنده یک تن مباد

 

 

۰ نظر ۲۶ خرداد ۰۴ ، ۱۳:۴۱
محمد پور خوش سعادت

گیلان در بودجه ۱۴۰۴ مظلوم ماند

محمد پور خوش سعادت

با نزدیک شدن به زمان تدوین لایحه بودجه ۱۴۰۵، اکنون زمان آن فرا رسیده که نمایندگان استان گیلان در مجلس شورای اسلامی و مدیران سازمان برنامه‌وبودجه استان، با نگاهی دوباره و دقیق به وضعیت تخصیص‌های بودجه‌ای سال ۱۴۰۴، برنامه‌ای منسجم و مطالبه‌گر برای سال آینده تدوین کنند. واقعیت تلخ این است: گیلان در بودجه ۱۴۰۴ بار دیگر از مسیر توسعه بازماند و بد جور سرش کلاه رفت

گیلان همچون بچه سرراهی !!

تحلیل جداول بودجه ۱۴۰۴ نشان می‌دهد که:

• ضریب بازگشت بودجه‌ای گیلان تنها ۵۵٪ بوده؛ به این معنا که گیلان نیمی از آنچه به خزانه و اقتصاد ملی می‌دهد، بازنمی‌گیرد. در حالی که استان‌هایی مانند خوزستان و فارس، ضریب بازگشت بالای ۱۵۰٪ داشته‌اند.

• سرانه عمرانی گیلان بسیار پایین‌تر از متوسط کشوری بوده است؛ در مقایسه با استان‌هایی مانند کهگیلویه و بویراحمد بوشهر و ایلام سهم گیلان ناچیز و نگران‌کننده است.

• پروژه‌های توسعه‌ای استان، عمدتاً در حد مطالعات باقی مانده‌اند. از کریدور استراتژیک شمال–جنوب تا احیای تالاب انزلی و توسعه زیرساخت‌های بندری و گردشگری، هیچ‌کدام در فهرست پروژه‌های اولویت‌دار ملی جایگاه مطلوبی نیافتند.

• تخصیص برای پروژه‌های نیمه‌تمام گیلان بسیار ناچیز بوده که با توجه به حجم عقب‌ماندگی‌های عمرانی،نشانه بی‌توجهی سازمان برنامه و کم لطفی نمایندگان مجلس است.

چرا گیلان جا مانده است؟

1. فقدان لابی قوی از سوی نمایندگان مجلس و مدیران ارشد استان:

در حالی‌که استان‌هایی مانند اصفهان، خراسان‌رضوی، و خوزستان با اتحاد کامل استاندار و نمایندگان و برخی اعضای کابینه ، پروژه‌های خاص ملی را جذب کردند، گیلان درگیر چندصدایی، انفعال، و ضعف در پیگیری بودجه‌ای بود.

2. عدم تطابق بودجه تخصیصی با اسناد بالادستی:

طبق سند آمایش سرزمین، گیلان باید محور کشاورزی دانش‌بنیان، گردشگری پایدار و ترانزیت بین‌المللی باشد. اما در عمل، هیچ‌کدام از این مأموریت‌ها در تخصیص بودجه ملی و استانی بازتاب پیدا نکرده است.

3. بی‌توجهی به اصل تمرکززدایی مالی:

در قانون برنامه هفتم توسعه، بر افزایش اختیارات استانی و تقویت بودجه‌های قابل تصمیم‌گیری در استان تأکید شده است، اما در عمل، بسیاری از تصمیمات همچنان متمرکز در تهران باقی ماندند و سازمان برنامه استان گیلان نتوانست نقش مؤثری در چانه‌زنی و دفاع از پروژه‌های بومی ایفا کند.

خواسته‌های مشخص برای بودجه ۱۴۰۵

برای جلوگیری از تکرار این وضعیت ناعادلانه در بودجه ۱۴۰۵، چند اقدام کلیدی باید فوراً در دستور کار قرار گیرد:

1. تشکیل ستاد بودجه استانی با حضور نمایندگان، استاندار و نخبگان اقتصادی و علمی استان برای اولویت‌بندی پروژه‌ها و تدوین بسته‌ای دقیق برای ارائه به دولت و مجلس.

2. افزایش ضریب بازگشت بودجه‌ای گیلان به میانگین کشوری (حداقل ۱۰۰٪) از طریق پیگیری پروژه‌های درآمدزای استانی، جذب بودجه‌های تبصره‌ای و افزایش نقش استان در مالیات‌های محلی قابل بازگشت.

3. تمرکز بر جذب منابع از تبصره‌های خاص بودجه‌ای، به‌ویژه تبصره‌های ۶، ۱۴ و ۱۸ که منابع قابل توجهی برای اشتغال، تولید و بازگشت مالیات دارند.

4. اتحاد کامل بین نمایندگان مجلس و استاندار گیلان برای پیگیری مشترک بودجه‌ای، نه رقابت‌های سیاسی و نمایشی.

فرصت نباید از دست برود

گیلان استانی است با ظرفیت‌های بزرگ اما فرصت‌های روبه‌کاهش:

تخریب محیط‌زیست، کوچ نخبگان، فرسودگی زیرساخت‌ها، و بیکاری مزمن، همه نشانه‌هایی هستند که فریاد می‌زنند:

اگر همین حالا سهم عادلانه گیلان از بودجه ملی مطالبه نشود، سال‌های آینده دیر خواهد بود

 

۰ نظر ۲۲ خرداد ۰۴ ، ۱۷:۳۱
محمد پور خوش سعادت

روان‌شناسی اجتماعی پسرفت گیلان

محمد پور خوش سعادت 

گیلان، سرزمین باران‌های نقره‌فام، جنگل‌های انبوه و خاکی که سخاوت طبیعت را فریاد می‌زند، گویی در آیینه‌ای دوگانه اسیر شده است؛ آیینه‌ای که در یک‌سو زیبایی و وفور، و در سوی دیگر ایستایی و واگرایی از توسعه را بازتاب می‌دهد.

پارادوکس توسعه

نظریه «تعیین‌کنندگی محیطی» بر آن است که اقلیم نه‌تنها زیست‌بوم بلکه ذهنیت، فرهنگ و ساختار اقتصادی جوامع را شکل می‌دهد. در این چارچوب، گیلان را می‌توان نمونه‌ای از سرزمینی دانست که نعمت‌های طبیعی، نیاز به تلاش مداوم برای بقا را کمرنگ کرده‌اند.

دیوید مک‌کللند، روان‌شناس برجسته آمریکایی، در نظریه‌ی انگیزش خود تصریح می‌کند که «نیاز به پیشرفت» محرک اصلی رشد جوامع است. اما در مناطقی مانند گیلان، که منابع طبیعی به‌وفور در دسترس‌اند، این نیاز می‌تواند در حاشیه بماند. زمانی که طبیعت بسیاری از نیازهای روزمره را تأمین می‌کند، جاه‌طلبی جمعی برای عبور از وضعیت موجود به آسانی خاموش می‌شود. در مقابل، مناطقی مانند یزد یا کرمان، به دلیل فقر محیطی، خلاقیت و پشتکار را به مثابه ضرورتی برای بقا و پیشرفت در آغوش گرفته‌اند.

سنت‌گرایی در برابر نوگرایی

فرهنگ سنت‌محور و وابستگی تاریخی به کشاورزی، که بر پایه بهره‌گیری مستقیم از طبیعت شکل گرفته، در گیلان نوعی محافظه‌کاری نهادی به‌وجود آورده است. در چنین ساختاری، تغییر و تحول اغلب تهدید تلقی می‌شود، نه فرصت. در مقابل، اقلیم‌های دشوار مانند تبریز یا اصفهان، با تحمیل ضرورت سازگاری، فرهنگ برنامه‌ریزی و نوآوری را درونی کرده‌اند.

نفرین منابع

نظریه «نفرین منابع» که توسط جفری ساکس و اندرو وارنر مطرح شده، به خوبی بر وضعیت برخی استان‌های برخوردار از طبیعت غنی در ایران منطبق می‌شود. در گیلان، اتکای بیش از حد به کشاورزی سنتی (برنج، چای و صیفی‌جات) و منابع آبی، توسعه فناوری‌محور و سرمایه‌گذاری در صنایع خلاق را به حاشیه رانده است. این «تله منابع»، اقتصاد منطقه را به ساختاری شکننده، تک‌بعدی و وابسته بدل کرده است؛ ساختاری که در برابر تحولات جهانی و چالش‌های محیط‌زیستی آسیب‌پذیر است.

دولت در تله شوندکله

مرحوم احسانبخش این موضوع را بخوبی در یکی از خطبه های نمازجمعه دهه هفتاد بیان کرده است و تهرانی ها را برای اینکه با دیدن شوند کله ها ,  گیلان را بی نیاز از سرمایه گذاری و صنعت دانسته اند سرزنش کرده است اما از این انذار سالیان دراز میگذرد ولی ظاهرا در برهمان پاشنه میچرخد و دولتهای مختلف  از سرمایه گذاری در گیلان بخاطر وفور نعمت  ابا دارند و این عدم پیگیری و مطالبه گری هم برگرفته از همان روحیه خاص گیلانی های متنعم از طبیعت است که باید تغییر کند ( نمایندگان حرف گوش کن هم البته بی تاثیر نبوده است )

آینده‌ای که با هم می‌سازیم  !

گیلان، با وجود برخورداری از نعمت‌های بی‌کران طبیعی، در دام پارادوکسی گرفتار شده که توسعه آن را به تأخیر انداخته است. نظریه‌های روان‌شناسی اجتماعی، از جمله «تعیین‌کنندگی محیطی» و «نفرین منابع»، نشان می‌دهند که وفور منابع طبیعی و وابستگی تاریخی به کشاورزی سنتی، انگیزه پیشرفت و نوآوری را در این منطقه کمرنگ کرده است. این وضعیت، همراه با محافظه‌کاری نهادی و فقدان مطالبه‌گری جمعی، به شکنندگی اقتصادی و عقب‌ماندگی در برابر تحولات جهانی منجر شده است. با این حال، آینده‌ای روشن برای گیلان ممکن است؛ مشروط بر آنکه رابطه این سرزمین با طبیعت از بهره‌برداری صرف به همزیستی خلاقانه تغییر یابد. آموزش آینده‌نگر، تقویت گفتمان توسعه‌محور، و مدیریت هوشمندانه منابع، همراه با عبور از «تله شوندکله» و مطالبه‌گری فعال توسط مردم و پیگیری موثر توسط مسولان ، می‌تواند گیلان را به الگویی جهانی برای توسعه پایدار بدل کند. این مسیر نیازمند اراده‌ای جمعی است که با تکیه بر هویت غنی فرهنگی و طبیعی گیلان، نه‌تنها گذشته را ارج نهد، بلکه آینده‌ای نوآورانه و پویا را رقم زند.

۰ نظر ۲۲ خرداد ۰۴ ، ۰۱:۳۲
محمد پور خوش سعادت

توسعه عمودی گیلان، در افق ۱۴۳۰

محمد پورخوش سعادت

در حالی که برخی بلندمرتبه‌سازی را با ساخت‌وسازهای غیربومی و ازدحام شهری مرتبط می‌دانند، تجربه شهرهای در حال توسعه نشان می‌دهد که این رویکرد، اگر با علم، مشارکت و هویت محلی همراه شود، نه‌تنها تهدیدی نیست، بلکه می‌تواند ناجی گیلان باشد.

با محدودیت زمین، مهاجرت بی‌سابقه و تقاضای فزاینده برای مسکن، آیا زمان آن نرسیده که به توسعه عمودی به‌عنوان راه‌حلی بوم ی‌شده برای گیلان  بیندیشیم؟

مزایای توسعه عمودی

          •        بلندمرتبه‌سازی امکان تأمین مسکن و خدمات در فضایی محدود را فراهم کرده و از تخریب اراضی جلوگیری می‌کند. این موضوع با توجه به تنوع زیستی و منابع طبیعی گیلان که سرمایه‌ای ملی است، حیاتی به نظر می‌رسد.

          •        تمرکز جمعیت در نقاط مشخص، هزینه‌های توسعه زیرساخت‌هایی مانند آب، برق، فاضلاب و حمل‌ونقل را کاهش می‌دهد. شهرهای و ساختمان های  پراکنده اغلب با چالش‌های خدمات پایدار روبه‌رو هستند.

          •        آزادسازی زمین برای پارک‌ها، پیاده‌راه‌ها و فضاهای فرهنگی، به خلق محیط‌های زیست‌پذیرتر و انسان‌محور کمک می‌کند.

          •        تمرکز ساخت‌وساز در مناطق مشخص، از تخریب بافت‌های تاریخی جلوگیری کرده و بازسازی این بافت‌ها را آسان‌تر می‌کند.

          •        تولید انبوه مسکن از طریق بلندمرتبه‌سازی، می‌تواند بخشی از فشار تقاضا در بازار مسکن گیلان را کم کند.

          •        هسته‌های شهری متراکم، پیاده‌محوری، دوچرخه‌سواری و توسعه حمل‌ونقل عمومی را تسهیل می‌کنند که به کاهش استفاده از خودرو و آلودگی هوا منجر می‌شود.

          •        بلندمرتبه‌سازی با معماری بومی و فناوری نوین، بستری برای جذب سرمایه، ایجاد اشتغال و توسعه گردشگری فراهم می‌کند.

          •        طراحی اقلیمی (مانند سقف‌های سبز و سیستم‌های مدیریت آب باران) در بلندمرتبه‌سازی، شهرهای گیلان را در برابر سیلاب‌های فصلی و افزایش دما مقاوم‌تر می‌کند.

          •        استفاده از نمادهای معماری بومی در برج‌ها (مانند طرح‌های چوبی شبیه خانه‌های قدیمی گیلان) می‌تواند به جاذبه‌های بصری شهر تبدیل شود.

مازندران، آینه‌ای برای گیلان

مازندران در سال‌های اخیر شاهد رشد بلندمرتبه‌سازی در شهرهایی مانند نوشهر، بابلسر و ساری متل قو و ... بوده است. این رشد که ناشی از تقاضای بالای مسکن و سرمایه‌گذاری از کلان‌شهرها است، با ضعف‌های نظارتی و طرح‌های تفصیلی، گاه به رونق اقتصادی و گاه به مشکلات زیرساختی، منجر شده است. این تجربه برای گیلان هم درس است و هم انگیزه: درس برای پرهیز از توسعه بی‌ضابطه و انگیزه برای اجرای بلندمرتبه‌سازی برنامه‌محور با پیوست‌های محیط ‌زیستی و فرهنگی و مدیریت شهری .

بلندمرتبه‌سازی؛ فقط سازه نیست، فرهنگ هم هست

از دیدگاه جامعه‌شناسی شهری، توسعه عمودی فراتر از یک راهکار فنی است و تغییری در الگوهای تعامل اجتماعی، هویت جمعی و حس تعلق به شهر ایجاد می‌کند. این روش می‌تواند با فضاهای عمومی جذاب، همبستگی اجتماعی را تقویت کند، اما اگر بدون توجه به فرهنگ بومی و مشارکت محلی اجرا شود، ممکن است به بیگانگی و کاهش انسجام اجتماعی منجر گردد. در گیلان، که هویت فرهنگی و طبیعی بخشی از سرمایه اجتماعی است، بلندمرتبه‌سازی باید با معماری متناسب با اقلیم و فرهنگ محلی (مانند عناصر سنتی گیلانی) و جلب مشارکت شهروندان پیش برود تا حس تعلق و اعتماد عمومی حفظ شود. همچنین، تمرکز جمعیت در مجتمع‌های مسکونی می‌تواند تعاملات اجتماعی را از طریق فضاهای مشترک (مانند سالن‌های اجتماعات یا پارک‌های محلی) تقویت کند، اما نیازمند مدیریت دقیق برای جلوگیری از ازدحام و نابرابری در دسترسی به خدمات است. زنان و جوانان به‌عنوان کاربران فعال فضاهای عمومی، نقش کلیدی در تعاملات اجتماعی دارند؛ لذا طراحی مجتمع‌های عمودی باید شامل فضاهای مشارکتی مانند باشگاه‌های محله‌ای و کارگاه‌های مهارت‌آموزی باشد تا سرمایه اجتماعی تقویت شود.

شروط توسعه عمودی موفق در گیلان

          •        تدوین ضوابط دقیق معماری و شهرسازی متناسب با اقلیم گیلان (رطوبت، بارندگی، تهویه).

          •        رعایت معماری بومی و احترام به منظر طبیعی و فرهنگی

          •        طراحی مقاوم در برابر زلزله و رطوبت برای تضمین ایمنی و پایداری.

          •        برنامه‌ریزی حمل‌ونقل عمومی کارآمد برای پشتیبانی از نقاط متراکم.

          •        نظارت مستمر بر پروژه‌ها برای جلوگیری از نقض ضوابط و آسیب به محیط‌زیست.

          •        استفاده از فناوری‌های هوشمند، مانند سیستم‌های پایش آنلاین مصرف انرژی و آب در هر واحد برای مدیریت پایدار منابع و دفع فاضلاب بهداشتی

          •        حفظ حقوق ساکنان محلی با تدوین سازوکارهای قانونی برای دسترسی عادلانه بومیان به واحدهای مسکونی در پروژه‌های نوسازی.

          •        ایجاد مشوق‌های اقتصادی: دولت می‌تواند با معافیت‌های مالیاتی یا تسهیلات برای پروژه‌های بلندمرتبه‌سازی سبز سرمایه‌گذاری را تشویق کند.

          توسعه عمودی در گیلان فرصتی هوشمندانه برای حفظ زمین، طبیعت و کیفیت زندگی. با درس‌گیری از تجربه مازندران و پایبندی به اصول علمی، مشارکتی و بومی‌محور، می‌توان شهرهایی پایدار و زیبا در گیلان ساخت که هم نیازهای امروز را برآورده کند و هم میراثی ارزشمند برای آیندگان باشد. پیوند توسعه عمودی با دیجیتال‌سازی (مانند شهرهای هوشمند) می‌تواند گیلان را به الگویی ملی تبدیل کند؛ جایی که بلندمرتبه‌سازی تنها به ارتفاع ساختمان‌ها محدود نمی‌شود، بلکه ارتقای کیفیت زندگی با ابزارهای نوین را نیز در بر می‌گیرد.

۰ نظر ۱۷ خرداد ۰۴ ، ۲۲:۵۶
محمد پور خوش سعادت

رشد عدالت‌محور: فرصتی برای تحول اقتصادی گیلان

برنامه «رشد عدالت‌محور» دکتر مدنی‌زاده، وزیر پیشنهادی امور اقتصادی و دارایی، را خواندم فارق از موافقت ها و مخالف های سیاسی ، به نظرم برروی کاغذ این برنامه نقشه راهی برای توسعه متوازن کشور ارائه کرده است. حالا چطور اجرا شود را نمی دانم

این برنامه، با تمرکز بر مولدسازی دارایی‌ها، تقویت بازار سرمایه، توسعه صادرات غیرنفتی و اقتصاد دیجیتال، فرصتی برای استان‌هایی نظیر گیلان فراهم می‌آورد. اما بهره‌مندی از این فرصت، به نقش‌آفرینی نمایندگان استان در مجلس و البته دقت عمل استانداری و دستگاههای اجرایی استان بستگی دارد. گیلان، با ظرفیت‌های عظیم اقتصادی و انسانی، سال‌هاست از روند توسعه ملی سهمی شایسته نگرفته است. نمایندگان باید با مطالبه‌گری هوشمندانه، جایگاه استان را در این برنامه تثبیت کنند. مولدسازی دارایی‌های راکد دولتی، از پروژه‌های نیمه‌تمام تا املاک متروکه، می‌تواند منابع مالی جدیدی برای توسعه زیرساخت‌های استان آزاد کند و البته نباید از استان خارج شود و شفافیت در این واگذاری‌ها، مطالبه‌ای کلیدی است. دوم، دسترسی کسب‌وکارهای کوچک گیلانی به بازار سرمایه، نیازمند تسهیل‌گری و آموزش و حمایت مستقیم دولت است. آیا برنامه‌ای برای ایجاد بورس منطقه‌ای یا حمایت از شرکت‌های بومی در نظر گرفته شده است؟ نمایندگان باید پاسخ بخواهند. منطقه آزاد انزلی و مرز آستارا هم می‌توانند به قطب‌های صادراتی شمال کشور تبدیل شوند. تقویت زیرساخت‌های بندری و گمرکی، بودجه‌ای مشخص می‌طلبد که نمایندگان باید پیگیر آن باشند. در نهایت، حمایت از اقتصاد دیجیتال و استارتاپ ‌های بومی، فرصتی برای توانمندسازی نخبگان گیلانی است همانطور که اقای وزیر پیشنهادی در برنامه خود بدان اشاره داشته این برنامه، تنها با جدیت استاندار و پیگیری نمایندگان و مشارکت مردم به نتیجه می‌رسد. گیلان قوی، نیازمند نماینده‌گانی پاسخگو و مطالبه‌گر است. اکنون زمان آن است که صدای استان در تصمیم‌سازی‌های ملی شنیده شود #محمد_پور_خوش_سعادت

 

۰ نظر ۱۶ خرداد ۰۴ ، ۰۲:۲۷
محمد پور خوش سعادت